شیمی درمانی

ساخت وبلاگ
همین کیبورد هم شعور داره. احتمالا دوست نداره باهاش خزعبلات تایپ کنم. فکر کردم چون آدمیزادم و قدرت انجام کارها و در اختیار گرفتن چیزها رو دارم، «حق»ش رو هم دارم؟ :))))))بشریت جوری دچار رذالت و استحاله فطرت هست که خودش و امیالش رو محور میبینه. بنابراین خودش رو خدا و «رب» این عالم میدونه. اربابی که میتونه برای خودش قانون گذاری کنه و کره زمین رو اداره کنه. و این بشر می جنگه تا رب الارباب این کره خاکی بشه. بدون اینکه توجه کنه که هر چقدر هم بجنگه و خون بریزه، بازم خالقی که همه عوالم و موجودات رو خلق کرده، فلج نیست:)) خودش ربوبیت این عالم رو هم به دست گرفته. براش قانون گذاشته و از توی انسان می خواد بهش عمل کنی. دوست نداری؟ نداشته باش. به جهنم! خسته شدم از حرف زدن با زبون نفهم های خودبین خودخواه خودشیفته ای که خیال میکنن چون «دلشون» میخواد کاری رو بکنن پس «حق» دارن اون کارو بکنن. یه مشت رذل پوچ بی مایه. روزی به خودشون میان که دارن رو جسد متعفنشون خاک میریزن. خب... به درک. منتها دعایی که هر روز میکنم و از خدا میخوام که به تازگی به خواسته هام اضافه شده اینه که روزی به این کثافتی که اینقدر ازش متنفرم تبدیل نشم و در کنار اینها نفله نشم. مثل آدم بمیرم، ناامید نکنم، اگه شد سرافراز کنم. نمی فهمن که... اینقدر غرق این دنیان، اینقدر حقیرانه پی این دنیا و دو روز زندگی شونن که «عقل» کاملا تعطیله. شهوت و غضب کنترلشون میکنه. ولی طولی نمیکشه. 60 سال؟ 70؟ 80؟ بالاخره که میمیری بدبخت :)) پول، زیبایی، دوستات؟ همه رو از دست میدی. میمیری. و وقتی مردی اونقدر متعفن هستی که تنها دوست واقعیت یعنی خدا، نمی تونه تو رو پیش خودش ببره. اون موقع به واقع تنها خواهی بود. تو موندی و حسرتِ سفر در زمان و بازگش شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 22:55

من هنوز عمیقا بر این باورم که حداقل یک عدد استاکر عوضی دارم تو این وبلاگ. و دلیل بسیار مهم ننوشتنم همون چند تا استاکریه که دارم و می‌دونم هستن. می‌دونم بر مبنای فکت. نه تنها اینستاگرام رو کاملا پاک کردم و نابودش کردم، تمام سوشال میدیا رو از زندگیم بن کردم. دیلی تلگرامم رو خصوصی کردم. هر آدم جفنگی رو بلاک کردم. تو زندگیم ۶ نفر دارم که فقط یکی‌شون مجازی نیست. و همه اینا بعد از اغتشاشات، دلیلشون همین استاکر آشغال عوضی لجن بی‌خانواده‌ی بزدل روانی لعنت‌الله علیهه. آقای استاکر ممکنه اینو یه روز بخونی. چون بهرحال ذاتت مریض و روانی و استاکره و عمرا بتونی بدون بستری شدن خود به خود خوب بشی. پس می‌دونم ممکنه با خوندنش احساس قدرت کنی. و فکر کنی که آره موفق شدم تو زندگی این دختر تاثیر بذارم. ولی باس بدونی که من تو رو در حد یه کپه لجن کنار اتوبان می‌بینم. تو خطرناک و روانی هستی. حتی ممکنه یه روز پاشی بیای یه بلایی سرم بیاری. چون مریضی. قبل اینکه دیر بشه برو خودت'>خودت رو بستری کن. باشه؟ من هر بلایی سرم بیاد تو میری بالای چوبه دار و خب اگه می‌خوای بری بالای چوبه‌ی دار منو تو زحمت ننداز و خودت به داد خودت برس. یا بستری شو یا بی‌واسطه برو بالای چوبه دار. خب؟ می‌فهمی چی می‌گم؟ اینقدر لجن نباش. سی سالمون شد. نفهمیدی ازت خوشم نمیاد؟ چرا باید حتما تخریب شخصیتت کنن تا بری پی کارت؟ چرا مث همه‌ی آدمای عادی وقتی می‌شنوی نه، نمی‌ری پی کارت؟ چرا عزت نفس نداری و اینقدر حقیری؟ برو رو روانت کار کن. بهترین کاریه که می‌تونی بکنی. و در این نقطه، دقیقا جاییه که باید خودت فقط خودت رو دوست داشته باشی نه که دنبال عشق و دوست داشته شدن از جای دیگه باشی. چون تو این دنیا یه حقیقت بزرگ وجود داره: آدما به نفس کشیدن یا نکشید شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 47 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 16:07

همین الان که دارم تایپ می‌کنم آدرس وبلاگم رو به دو نفر دادم که بخونن چون اونام گفتن که آدرس وبلاگشون رو می‌دن ولی ندادن تا به این لحظه... (خیانت) به وبلاگ‌نویسی فکر کردم و مزخرفاتی که تا به امروز اینجا نوشتم به اینکه این اولین پستیه که میخوام توش از درس نگم، از مشکلات نگم، ننه من غریبم بازی در نیارم... هر چند باید اعتراف کنم که فکر غر زدن و سیاهی پاشیدن رو کل این وبلاگ خیلی وسوسه برانگیزه اینکه از آبان پارسال تا الان کجا بودم و چه غلطی میکردم بماند- بعدا با هم صحبت میکنیم ولی داشتم میگفتم، داشتم به وبلاگ نویسی فکر میکردم به سبک نوشتاری، به اینکه چرا هرگز نتونستم مثل بـــــانوچه، سه نقطه‌های دل لیمو (هووی من در لیمو بودن) و دوست دست قشنگم فابر اینقدر شیک و خفن بنویسم و همه‌ش جلف و جفنگ نوشتم. حتی عزاداری هام هم مثل بچه های 2 ساله س هر کی ندونه فکر میکنه من تو زندگیم هیچی کتاب نخوندم و دایره لغاتم مثلا در سطح انشای سوم ابتداییه. البته اینجا لازم میدونم پرانتز باز کنم و بگم انشاهای دوره ابتداییم به خاطر معلم فوق العاده خوب و جذابی که هیچی ازش یادم نیست، واقعا حرفه ای بودن. -باید برم از دوستام بپرسم اسم معلم انشامون چی بود- خلاصه... چی می گفتم؟ آهان، از زبان قاصرم برای زیبانویسی گفتم. دوست دارم همیشه اینقدر روون بنویسم که همه بتونن بخونن و بفهمن و لابه‌لاش اینقدر با کلمات بازی کنم که همونا به خودشون شک کنن که چرا دارن نمیفهمن... حتی توی نوشتن هم بدجنسم... آه... اشکالی نداره به هر حال هر کسی یه سبکی برای نوشتن داره دیگه نه؟ میدونم استعدادشو دارم، ولی اینم میدونم که یه صدایی در وجودم ازم میخواد که اون متن پرفکت بی نقص زیبا و خفن‌طور رو به وجهی گند بزنم توش و تهش رو به ابتذال شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 12:03

این دختر اخیرا کمی گنگ شده است. حتی برای خودش. خبر خوب این که دو روز دیگه این موقع همه چیز تموم شده. من از پایان نامه کذایی‌م دفاع کردم و روی این صندلی نشستم و دارم با دل خوش سریال می‌بینم (درسته قبلشم میدیدم ولی دلم خوش نبود میدونین؟ :ذی) خبر لایحه‌های احمقانه‌ای که هر روز در مجلس تصویب می‌شه اعصاب شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 117 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:38

خیلی مهمن. مهمه کیو به عنوان دوستم انتخاب میکنم. نمیدونم چرا این حرف تو کله لیمو به عنوان یه بچه نمیرفت. نمیدونم چرا لیمو باید بیست و خرده ای سال عمر میکرد تا این حرف ساده رو بفهمه! ولی مهمه کیا اطرافت باشن. کسایی که بخوای بخاطرشون خودت رو بالا بکشی. بخوای درجا نزنی تا بتونی باهاشون رقابت کنی. رفیق شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:38

عید که میشد کلا میرفتیم دو تا خاله میدیدیم

جفتشون فوت شدن

هیچ کسو نداریم دیگه

سعی کردم در بی حس ترین حالت ممکنه اینو بگم

خودمم گریه نمیکنم الان. عجیبه که گریه نمیکنم البته.

خو بی کس شدیم رفت. چیکار کنم الان. مگه اصلا قراره با کس بمونیم...؟

از امروز... زندگی روز به روز بدتر میشه تا بمیریم. هیچ روزی بهتر از روزهای قبلش نخواهد بود.

همین.

شیمی درمانی...
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:38

یه روزی میرسه که بالاخره همه چیو می فهمیم. من از خودم نمی نویسم. ینی دیگه نمیخوام از خودم بنویسم. دلم میخواست این کارو بکنم اما هر جا که میرم یه سایه تعقیبم میکنه. دیگه حتی برام مهم نیست. منم یه دخترم شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 23 آذر 1399 ساعت: 8:31

بعضی آدما واقعا بی چشم و رو هستن ینی هم ناراحتت می کنن هم طلبکار میشن. هم تو زحمت میندازنت هم می گن کولی بازی در نیار. یه کارایی باهات می کنن که با دشمنشون روشون نمیشه بکنن. اما در قالب دوستی با تو ای شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 23 آذر 1399 ساعت: 8:31

"شاید من دوست خوبی باشم ولی داداش خوبی نبودم!"

بله بله بله بله بله

هی مطلب مطلب مطلب امان نیلوبلاگ نیلوبلاگ نیلوبلاگ از پسرا

امان از دخترا

امان از پسرایی که دختر میبینن همه خانواده شونو فراموش میکنن

ولی آبی که رفته

به جوق

بر نمیگرده

متوعسفانه

سوووووووووووووووووو

خوش بگذره با دوس دخترت

شیمی درمانی...
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 23 آذر 1399 ساعت: 8:31

من میتونم یه آدم خیلی مطلب مشهور نیلوبلاگ باشم که دارم اینجا برای دل خودم خاطرات معمولی مو مینویسم و هیچ کسم هیچ وقت نمیفهمه که من کی هستم، کجاها رفتم و چیکارا کردم. امروز به رفیق مشترکمون گفتم که دیگه هیچی از رابط شیمی درمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیمی درمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dlymooc بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 23 آذر 1399 ساعت: 8:31